السلام علیک یا بقیة الله
تو را ندارم و دلتنگم و دلم قرص است
که انتـهای خـوشِ صبـر و انتـظار تویی
▪️روزی که با سلام تو آغاز میشود
▫️تا شـب مهدویست تمـام دقایقش

تو را ندارم و دلتنگم و دلم قرص است
که انتـهای خـوشِ صبـر و انتـظار تویی
▪️روزی که با سلام تو آغاز میشود
▫️تا شـب مهدویست تمـام دقایقش

﷽
به روےنديده ات قسم چشمان عاشقم در پے واژه اے ميگردند تا نامت را صدا كنند …
اما چه كند واژه ها و چه بےمعناست هر واژه اے در برابر معناے وجودت …
از مهربانے« م » ميچينم…
از هدايت « ه » را …
از دادگرے « د » را …
و از يوسف گمگشته «ے » را …
و گاهے دلم به اندازه ے تمام روزهاے نبودنت میگيرد
وآسمان دلم ابرے میشود
و من از تراكم سياه ابرها ميترسم …
مهدے جان
هيچ كس مهربانتر از تو نيست
صدا ميزنم
كجاست آن يوسف گمگشته مهربانے كه چراغ هدايت به دست در زمين دادگرےكند ؟
كجاست مهـدےفاطمه … ؟
مرا در ياب …
در انتظارت هستم و خواهم بود …
بيا … بيا …
مهديادل شكسته ام را به تو ميسپارم
دلدارم تو باش « به اميد روز ظهور »
أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِک ألْفَرَج

﷽
آقاجان
سالهاست که با خیال آمدنت
هر صبح
کوچه پس کوچه هاےدلم را
آب و جارو میکنم …
همان حین که سلامم را به محضرتان عرض مےکنم
عطر حضورتان جان مےبخشد؛به روح خسته ام…
از هجران رویتان صاعقه اے در آسمان ابرے دلم فریاد مےکشد و ناگاه چشمانم مےبارند
گلهاےنرگسےکه برای استقبال از قدمهایتان خریده بودم
حال میان صفحات مفاتیح ام خشکیده اند…
در نبودنت بهارے نمےآید
وچشمهایم تا کار مےکنند خزان مےبینند
تا نیایے بهار را باور نخواهم کرد یا ربیع الانام….
در افق آرزوهایم
تنها أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج را میبینم…

سلام_امام_زمانم
یا_صاحب_الزمان
بین ما فاصلہها، فاصلہ انداختہاند
کاش این فاصلہ با آمدنت سر مےشد
شهر ما بوے خدا داشت، دوبارہ اے کاش
با ظهورت نفس شهر معطّر مےشد
اللهم_عجل_لولیک_الفرج

زمستان_شروع_شد
زمستان غیبتت هزار سال است که شروع شده
حال و روز خوبی نداریم
معلوم است
باید عاشق شد
تا رسم عاشقی کردن را آموخت
دیر شده یا نه نمیدانم
اما تا نمردهایم
عاشقمان کن آقاجان
