غربت شیعه
پذیرش دین تاوان دارد.
وقتی از خبر سوختن زنی در تاریخ میسوزی، وقتی ذوب میشوی در علی، باید منتظر باشی مثل آنها غربتت به چشم بیاید. دیوانگی مجنون، سهم عشق به لیلی بود
محرومیت هم سهم عشق به على است.
رسم دنیا این گونه است.
خیلی چیزها تا باهم تناسب نداشته باشند، کنار هم تعریفی ندارند..
راکب و مركوب. خالق و مخلوق، عاشق و معشوق.
دم زدن از علی، جگری چون جگر حمزه می خواهد. دلی به پهنای آسمان، صبری به اندازه صبر على در احد وقتی چشمش به شهدا افتاد. در مقابل سوختن گلش وقتی دوره اش کرده بودند. در آن شب تاریک وقتی با دستان خیبرگشا تکه دیگری از خودش را در دل خاک پنهان کرد.
شیعه بودن تاوان دارد.
ابوذر در زبذه، میثم تمار در زندان، مالک اشتر آواره بیابان های مصر، مقداد، سلمان، صعصعة بن صوحان، جندب بن عبدالله و….
شیعه تافته جدا بافته است. تقديرش با همه فرق می کند. مثل ده سالکی علی عقایدش را به سخره می گیرند.. بوی خطر که مشموم می شود، تنهایش می گذارند
و تنهایش می گذارند،
و تنهایش می گذارند
تاریکی شب، سجاده پهن روبه قبله، نخلستان، چاه، مناجات های پرسوز، مونس هر شبش می شود.
وقتی صاحب نفسی چون کمیل را می جوید، افشای راز دل می کند، از تنهایی می گوید؛ از غربت؛ از مرگی که انتظارش را می کشد.
هرکس تشیع را قبول کرد، باید آماده انواع محرومیت ها باشد.
نهج البلاغه، حکمت ۱۱۱ و ۱۲)