سردار دلها
جسمم را به خاک
روحم را به خدا
و راهم را به شما میسپارم...
حاج_قاسم
جسمم را به خاک
روحم را به خدا
و راهم را به شما میسپارم...
حاج_قاسم
وصیت_نامه
خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی.
پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونههای بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را ــ یعنی مجاهدین و شهدای این راه ــ به من ارزانی داشتی.
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه
درس ولایت پذیری پای مکتب سردار_من
«اگر ڪسی صدای رهبـر خود را نشنود به طور یقین صدای امامزمانِ (ارواحنافداه) خود را هم نمیشنود.‼️
و امروز خط قرمز باید #توجهتمام و #اطاعتازولےخود، رهبریِنظام باشد»
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه
قسمتی از وصیت نامه حاج قاسم سلیمانی :
«همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم»
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه
هبوط، سرنوشت انسان بود. و اینچنین، بالهای آدم زیر گرد و خاک کرهای پریشان ماند و روحِ کبریاییاش، زمینگیر شد.
و عطش… چه عطشی… آدم و روحِ بلندپروازش، دستهای تشنهی ملکوتش، چشمهای خیسش از حسرت پرواز، و بالهایی که خاک گرفته و به درد آمدهاست.
حسرت… و حسرت…
و چنین است که بال گشودن از زیر هجمهی غبار این زمین، جانهای مشتاق فرزندانِ آدم را به شور میافکند و اضطرابی لطیف در قلبها میکارد. تپشی برای پرواز. و حسرت…
حیرتِ تماشای مردان خدا، میجوشاند و میسوزاند و پریشان میکند و چنان میشود که ولوله در زمانه بیفتد. آنچنان که افتاد…
دیدیم و شنیدیم هنگامهای را که پروازت در قلب مردمان افکند. غوغای رفتنت، هیاهوی جانهای تشنهی پرواز بود و ما، بالشکستگانِ غریب که زنجیرهای ترس و هوس، زمینگیرمان کردهست.
ماییم و حسرت… ماییم و حیرت… و تویی و سرمستی رهایی، سردار دلها!
سید شهیدان اهل قلم شهید_آوینی چه نیک گفت :
«و بانگ الرحیل، هر صبح در همهجا برمیخیزد…
بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را!
بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند…
راحلان طریق عشق میدانند که ماندن نیز در رفتن است.»
میخواهیم به قدر همت خویش، در روز آخر شعبانِ عزیز، پلی بزنیم به کرامت بزرگمردی که پروازش، دنیا را تکاند. شاید در روزهای منتهی به اولین رمضانِ بیسردار، خودش دستگیر ما جاماندگان باشد.
سهم ما صلوات است در حد توان و وسع خویش، برای تعجیل در ظهور موعود جهانیان…
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه