باید و باید به خدا پناه برد!
باید و باید به خدا پناه برد!
گویا همه آنچه در طیّ قرون ماضی، پیش روی پدران ما قرار گرفت و بدانها آزموده و سنجیده شدند، در این عصر و زمان بر سر ما آوار شده و همه ما را به آوردگاهی بزرگ کشیده است.
نمیدانم، همه آنچه را که از دور و نزدیک شنیده و خواندهایم، تا چه اندازه میتواند ما را در خلاصی از این میدان فراخ و فراز و نشیبهایش یاری دهد. هر چه هست، مثل همان اعصار رفته، بسیاری بر زمین میریزند، میبازند و برخی نیز میمانند؛ اگر خدا بخواهد.
این همان معنی تکرار تاریخ است. لازم نیست در این تجربههای تاریخی بر الاغ و استر سوار باشیم یا پژو و پراید!
این انسان است که در آوردگاه وارد و سنجیده میشود و نه اسباب و ظروف و مرکبها.
شگفت آنکه در زمانی بسیار فشرده و کوتاه، ما را در آزمونها وارد ساختهاند؛ مثل آنکه در مدرسه و دانشگاه، امتحانات چندین درس را پشت سر هم قرار داده باشند. در این موقعیتها، سرآمدترینها میمانند. حتّی محصّلان متوسط هم در میمانند؛ تا چه رسد به واماندهها و تنبلهای ته کلاسنشین!
در سرعت گرفت آزمونها، آنهم در ظرف محدود زمانی، یعنی عصر حاضر و برای انسان معاصر خیلی حرفهاست.
آیا این همان غربالگری پیشبینی شده خاندان وحی است؟ تا لاغرها و ضعیفها بیرون رانده شوند؟
آیا همان فتنههای آخرالزّمانی است تا صالح از طالح بازشناخته شود؟
یکی از بزرگترین کارکرد فتنهها هم غربالگری است.
خلاف تصوّر ما، مؤمنان و مدّعیان اهل ایمان بیشتر و سختتر در آوردگاه کشیده شده و سنجیده میشوند. تکلیف آنانی که در سراسر زمین پراکندهاند و همپیمان با شیطان در خور و خواب و خشم و شهوت مشغولند، نیازی به آزمون و سنجش ندارند. تکلیف با مؤمنان و مدّعیان باید معلوم شود.
این همان کارکرد دیگر ابتلائات و فتنههاست. سفید و سیاه و خاکستری باید جدا شوند. باید صفها جدا شوند. اینجور نیست که یک روز چشم باز کرده و همه، قاطی و مخلوط وارد عرصه ظهور موعود و منجی شوند.
پردهها و حجابها و نقابهایی که بر چهره زده شده است تا سیاه سفید و خاکستری، مثل ماه تابان جلوه کند، در این اوضاع و احوال فرو میافتند. ناشکیبا از شکیبا، سخی از خسیس، شجاع از جبون و عفیف از بی حیا بازشناخته میشوند.
حیف که در همین اوضاع و احوال، شیطان ملعون و جنودش راهزنی کرده و اجازه نمیدهد ما خودمان را دریابیم.
هیچ اندیشه کردهاید در همین شرایط، گاه میبینیم هیچ پناهگاه و دستگیرهای برای خلاصی و رسیدن به عافیت وجود ندارد. آدمی در لحظاتی میبیند، چقدر بیپناه است. در جمع بزرگ خلق عالم که همه مبتلا و درماندهاند، اینهمه مکر خداوند است. گویا میخواهد بگوید:
جز من کسی را ندارید، پس چرا مانند بچّهای که والدینش را گم کرده، چشم گریان، فقط مرا نمیخوانید؟! خواهید دید که من بسیار نزدیکم! پس بخوانید مرا تا جوابتان دهم!
اینهم یکی دیگر از بلاهای فراگیر است، وقتی همة خلق عالم مبتلا میشوند و از دست کسی کاری برنمیآید!
یا مولا!
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه