میرسد قصه به آنجا که علی دلتنگ است
میفروشد زرهی راکه رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
ان یکاد از نفس فاطمه برتن دارد
خبر ازشوق به افلاک سراسیمه رسید
تاکه این نیمه توحید به آن نیمه رسید
علی وفاطمه درسایه هم فکر کنید
شانه درشانه دوتا کعبه یک دست سفید
عشق تا قبل همین واقعه مصداق نداشت
سازوآواز خدا گوشه عشاق نداشت
کوچه آذین شده درهمهمه آرام آرام
تاقدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه…فاطمه با رایحه گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان بانفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریه او بود که باران آمد
نفس فاطمه فرمود که باران آمد
مثنوی نام تورا برده تلاطم دارد
چادرت رابتکان قصد تیمم دارد
میرسد قصه ماسوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام وحضرت زهرا سلام الله علیها مبارک باد
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه