چه جمعههایی گذشت...
چه جمعههایی گذشت…
جمعههایی که توی رختخواب چشمهامون رو باز میکردیم و با خوردن یک چای داغ کنار خانواده خستگیِ کل هفته از تنمون در میرفت…
اما این جمعهها برای قبل بود، زمانی که خواب بودیم
سال ۹۸ پُر بود از جمعه های غافلگیری، جمعه هایی با طعم تلخ…
یک صبح جمعه مون به افزایش قیمت گذشت؛ یک شَبه نرخ بنزین شد سه برابر،
خبری که حاصلش برای ما خون بود و شهادت؛ چه از آن جوانی که به حق اعتراض داشت و چه از آن جوان بسیجی انقلابی…
سال ۹۸ سال غفلت بود و جمعه هایش به خواب گذشت؛ خواب هم که باشی بیدار میشوی، آن هم با لگد دشمن، با خبر شهادت سردار، خبری که نه فقط صبح جمعه که کل سالمان را خراب کرد؛
امان از این جمعه های غافلگیری و غفلت…
سال ۹۸ با همه تلخیهایی که داشت درس عبرت بود و نوید بخش…
نوید بخش سالی نو…
سالی که با صبح جمعه شروع میشود؛ با بیداری؛ با دعای فرج، خدا رو چه دیدین شاید نزدیک باشد آن صبح جمعهای که خورشید از کنار کعبه طلوع کند…
مدرسه علمیه حضرت زینب کبری” سلام الله علیها ” ارومیه